پارسال همين موقع ها بود كه براي اولين بار اينقدر قهرمون طولاني شده بود، منم گوشيم رو تازه خريده بودم شمارمو عوض كرده بودم و هيچ خبري ازت نداشتم. تا اينكه با ابجيم رفتيم ارايشگاه و راضيم كرد بهت زنگ بزنم، بهت زنگ زدم و گفتي بيام پيشت. اومدم پيشت و راضيم كردي برگردم و كلي بغلم كردي، اون بغل اولين و قشنگترين بغل عمرم بود. شايد حتي خود تو هم نتوني ديگه اون تجربه بغل اونروز رو واسم تكرار كني. بماند كه اونروز همه حرفات دروغ بود و همزمان با من با علي حضرت هم حرف
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت